دارودسته سربیها
صابر محمدی | نکند حواست پرت شود پای دستگاه ملخی و کاغذها مثل حواست پرت شوند توی هوا و در مرکبدان فرود بیایند و تا پنبههای توی گوشهایت یادشان برود که باید جلوی سرسامِ صدایِ ملخِ آهنی را بگیرند و تو را به خودت بیاورند، سیصد چهارصد کاغذ را باطل کرده باشی
حالا فکرش را بکن، همین حواست پای دستگاه برش دستی… پرت… نه، خدا نکند.
کارگر. کارگر چاپخانه. کارگر چاپخانهبودن و ماندن، مسأله این است. دغدغه این گزارش، مسائل مربوط به کارگران چاپ است؛ کارگرانی که برای راحتتر پیدا کردنشان لازم است کمی در ظهیرالاسلام، فردوسی، بهارستان یا انقلاب قدم بزنی و هر جا که شنیدی از پایین پلههای یک ساختمان که اغلب روی تابلوی مغازه کناریاش نوشته چاپخانه، سر و صدای زمخت نفسنفسزدن دستگاههای چاپ بلند است، بروی داخل و آنها را ببینی که مشغولند به حروف، به کلمهها و تصاویر. اما احتمال اینکه گزارشگران اجتماعی یا خبرنگاران حوزه چاپ رسانهها بارها به سراغ کارگران این راستههای چاپ در تهران آمده باشند، بسیار است. پس میتوان رفت سراغ کارگرانی که تا حالا سفره دلشان را پیش کسی باز نکردهاند. خیلی لازم نیست دور شوی، همین کرجِ چسبیده به پایتخت، انتخاب بدی نیست؛ شهری که قدیمیترین چاپخانهاش حالا چندسالی است با درگذشت حاجی پاکرو که همه فامیلیاش را با چاپ به یاد میآورند، تعطیل است؛ میگویند لابد بچههایش ترجیح دادهاند با رکود بازار چاپ، شغل پدرشان را ادامه ندهند.
حروفچيني نام يك حروفچين
چاپخانه پایا، بعد از چاپخانه کرج که چند سالی است تعطیل شده، پرقدمتترین چاپخانه کرج محسوب میشود که سال ۱۳۵۴ تأسیس شده است. برای رسیدن به چاپخانه پایا باید از چهارراه مصباح چندصدمتری سمت میدان استاندارد بروی و نرسیده به پمپ بنزین، بنبستی به همین نام را بروی داخل. نه تابلویی نه نشانی؛ این خود، انگار نمادی از بیرمقی و چهره محو چاپخانههاست.
سرپرست این چاپخانه میگوید از سال ۶۵ وارد کار چاپ شده و از همان ابتدا در این چاپخانه مشغول بوده است. ابتدا کارش را با فرمبندی و حروفچینی شروع کرده و بعد از مدت کوتاهی سرپرست کارگاه شده است. محمدحسین معتمدی معتقد است اوضاع کنونی صنعت چاپ تفاوتهای فاحشی با این صنعت در آن سالها دارد، گرچه چاپخانهای که او سرپرستیاش را بر عهده دارد همچنان به بسیاری از تسهیلات سنتی همان سالها مجهز است و شاید عمدهترین پیشرفتش برچیده شدن حروفچینی در پانزده سال اخیر بوده باشد. دستگاههایی که حالا پایا از آنها استفاده میکند دستگاههای افست دوورقی ایستاده تکرنگ و دورنگ، ماشین ملخی فرمهای تا نیمورق، لتر پرس، ماشین برش و … است. او میگوید: «اکنون و با وجود تسلط چاپ دیجیتال و فناوریهای تازهتر بر صنعت چاپ، اغلب چاپخانههای ما همچنان متوسل به شیوههای سنتی هستند، همچنین قیمت گزاف دستگاههای چاپ باعث شده چاپخانهها نتوانند به دستگاههای جدیدتر مجهز شوند».
این چاپچی پرسابقه همچنین به یکی دیگر از معضلات کنونی حوزه چاپ اشاره میکند: «مدتی است که با رشد بیمنطق دفاتر فنی روبهروییم. این دفاتر، چاپخانه ندارند و به نوعی واسطههای بین مشتریها با ما هستند و در این میان تنها پول واسطگی میگیرند. این وضع، خود، باعث تسلط تعرفههای کاذب بر بازار شده است. اگر نظارتی بر شیوه کار مراکز باشد و از رشد بیرویه آنها جلوگیری شود، مشتریان میتوانند مستقیماً و بدون واسطه کار را به خود ما سفارش دهند و تعرفهها نیز یکسان و ثابت تعریف شود».
معتمدی همچنین حرفهای جالبی درباره دیدگاه مردم نسبت به حرفه چاپخانهداری میزند. او معتقد است دیدگاه مردم نسبت به شأن و منزلت این حرفه، همچنان قربانیِ باوری سنتی است: «پس پول چاپ میکنید؟! کوپن هم میزنید دیگه؟! بچاپبچاپ که میگن همین کار چاپخونهس پس؟! اینها واکنشهایی است که بهشخصه در ارتباط با برخی که از دور در جریان شغلم قرار گرفتهاند، با آنها مواجه بودهام. اغلب هنوز فکر میکنند این شغل، حرفهای صرفاً مادی است و به جنبههای فرهنگی آن واقف نیستند».
خطرناک و مضر؟
از معتمدی در رابطه با آسیبهای کار در چاپخانه میپرسم و درباره سهمیه شیری که باید برای جلوگیری از آسیب سرب، به کارگرانشان بدهند که میگوید: «آسیبهای کار در چاپخانه به دو قسمت عمده تقسیمشدنی است: یکی آسیبهای احتمالی در کار با دستگاهها مثلاً دستگاه برش یا مفتول و … . از این دسته از آسیبها نخست با ارتقای سطح ایمنی دستگاهها و سپس با مراقبت و مواظبت خود کارکنان میشود جلوگیری کرد. مثلاً ما کارگری داشتیم که انگشتش را پشت دستگاه مفتول از دست داد و البته بیمه هزینههای درمانش را متقبل شد. دسته بعدی، آسیبهای ناشی از مواد شیمیایی، الکل، مرکب، و داروی آب به کار رفته در ملازمات چاپ است که اجتنابناپذیر است، اما تا حدودی میتوان از میزان صدمات ناشی از این آسیبها کاست. همین شیر که شما گفتید. ما هزینه خرید شیر را به کارگران میدهیم که برای جلوگیری از آسیب موادهای شیمیایی، بسیار مفید است». البته آسیب نوع اول که معتمدی هم به آن اشاره میکند موقعی نگرانکنندهتر است که بدانیم کار در چاپخانه اصولاً به دلیل حقوق و مزایای اندک کاری دوشیفت و گاه به دلیل اغلب فوری بودن سفارشات همراه با شبکاریهای طاقتفرساست و این پرکاری و خستگی خود عامل مهم بروز حادثههای ناگوار است. در رابطه با آسیب دوم هم باید گفت، در حال حاضر در جهان، كار چاپخانه همانند گذشته خطرناك و مضر نيست چراکه اغلب مركبها از افزودنيهاي گياهي تشكيل شدهاند و از سوي ديگر كار چاپ از نظر محيط زيستي و مشكلات جانبي سالم است و از تهویههای بسیار پرقدرت هم برای خروج هوای مسموم از فضای چاپخانه استفاده میشود، اما هنوز در اغلب چاپخانههای کشور از افزودنيهاي شيميايي و فرآوردههاي نفتي استفاده میشود و تهویهها هم هنوز همان کمرمقهای سابقند. با این اوصاف، همچنان مشکلاتی از این دست پابرجاست و سلامتی کارکنان چاپخانهها را تهدید میکند.
چاپخانهها و بحران کاغذ
سرپرست چاپخانه پایا معتقد است با اینکه چاپخانهدارها کاغذ را نه برای کار خود و تنها برای سفارش مشتری میخرند، اما باز هم جزو کسانیاند که از بحران بازار کاغذ آسیب جدی میبینند. عمده این آسیب نیز ناشی از نوسانات قیمت کاغذ در بازار است. معتمدی در این باره میگوید: «تصور رایج این است که تنها، مصرفکنندگان کاغذ از بحران به وجود آمده برای آن لطمه میبینند، در حالی که چاپخانهها هم به نوعی در این میان متضرر میشوند؛ ما سفارش و هزینه را از مشتری میگیریم و ممکن است تا حتا یک روز بعد از اخذ سفارش مجبور باشیم کاغذ را به قیمتی بالاتر از موقع دریافت هزینه چاپ، تهیه کنیم. ما هم مانند اغلب چاپخانهها انبار کاغذ نداریم که مقدار مصرفی برای یک مدتمان را انبار و بعد آن را به قیمت روز با مشتری حساب کنیم».
پای چاپ از فردوسی تا پایا
کارگر یک چاپخانه است. پیرمردی که میگوید چند سالی است بازنشسته شده، اما حالا چون حقوق بازنشستگی در چاپ، کفاف مخارج زندگیِ امروز را نمیدهد مجبور است همچنان به شغلش ادامه دهد. پشت دستگاه افست ایستاده و به کاغذی برشخورده خیره است. حواسش که با سوالم پرت میشود، یکه میخورد. اول فکر میکنم که از پرتشدن حواسش پشت دستگاه خاطره خوبی ندارد که این طور هراسان میشود، اما میگوید: «به همه پرسشهایتان جواب میدهم فقط یک شرط دارم. اسمم را در گزارشتان نیاورید. من بازنشستهام و چون هنوز کار میکنم برایم مشکلاتی پیش میآید». اسمش را نمیآورم. اما این دغدغه که چرا یک کارگر پرسابقه چاپخانه در کهنسالی مجبور است همچنان کار کند و حتی از لو رفتن ساعتی کارکردنش هم بترسد، رهایم نمیکند. از ۱۳۵۰ تا حالا در چاپخانههای مختلفی کار کرده؛ از چاپخانه معروف فردوسی و دیاکو و نقش جهان و فانوس گرفته تا حالا در چاپخانهای کوچکتر. از همان اول هم افست کار بوده. میگوید در دورهای اغلب کتابهای درسی مدارس زیر دست او افست شده و به این فکر میکنم که آیا آن موقع که کتاب اول دبستانم را در کیف میگذاشتم و به دبستان میرفتم به این فکر کرده بودم که حاصل رنج کارگرانی است که آن را با بیخوابی و کار مرارتبار به دستم رساندهاند. علاوه بر این، پوشش بستههای محصولات خاطرهانگیزی هم هست که او چاپشان کرده؛ جعبههای تاید داروگر یا محصولات متنوع یکویک.
«شهریور سال ۱۳۶۰ در چاپخانه سیستمم فرم در کرج کار میکردم که آمدند و من را بردند. سربازی رفته بودم، اما گفتند منقضیها باید بیایند. ششماه در جبهه بودم در کردستان». بعد از این ششماه هم که برگشته به کار چاپ، صدای بمبارانهای کرج، هن و هن دستگاههای چاپ را میشکافته و به گوشش میرسیده. برادر شهید است. با دست به سمت دستگاه بیکاری در گوشه چاپخانه اشاره میکند و میگوید: «پای همین دستگاه کار میکردم که زنگ زدند. پشت خط، آقایی گفت از پزشک قانونی زنگ میزند. برادرم در منطقه سومار شهید شده بود. دنیا روی سر من و این چاپخانه انگار خراب شد. رفتم و پیکرش را بردم مازندران و دفن کردم». بعد از این است که برای چاپ اعلامیهها و پوسترهای شهدا بیقراری میکند و به عشق تکثیر اینها به محل کار میآید.
ناخن دو انگشتش را یکبار دستگاهها خوردهاند، اما میگوید راضی است و به شغلش افتخار میکند. حتی پسر دبیرستانیاش را هم وارد این کار کرده و به دخترهایش هم توصیه کرده طراحی و چاپ یاد بگیرند. با این اوصاف، اما او هم گلایههای خودش را دارد: «پايه درآمد، سطح رفاه و زحمتي كه يك كارگر ماهر ميكشد از لحاظ جسمي و ذهني تفاوت معناداري با يك كارمند دارد، ولي سطح رفاه همان كارمند ساده بسيار بالاتر از قشر كارگر است. مشکلات دیگری هم هست. مثلاً در چاپخانههاي دولتي و نيمه دولتي، حوزه و حيطه فعاليت يك نفر مشخص است و اگر قرار است پاي يك دستگاه مشخص و معين كار كند، ديگر هيچكس حتي سركارگر هم نميتواند به او بگويد برو پاي يك دستگاه ديگر بايست. ولي در چاپخانههاي خصوصي شما بايد مطيع و تابع نظر كارفرما باشيد و هر چه او گفت، اطاعت كنيد. البته بايد تا حدودي هم به كارفرما حق داد. چون قانون واقعا كارفرما را هم حمايت نميكند، و اگر كارفرما انسان درستي باشد و كارگر هم خوب كار كند و بازار هم رونق داشته باشد، كارفرما كارگر را حمايت ميكند و به اصطلاح به او حال ميدهد. يكي دیگر از مهمترين مشكلات كارگران چاپ دريافتي و دستمزد پايان آنهاست. كارگران چاپخانه، مخارج خود را با اضافه كاري تامين ميكنند و چون با ركود کار چاپخانهداري مواجهیم این اضافه کاریها هم کم شده است». از او درباره بیمه کارگران چاپخانه میپرسم. او هم عمده مشکلی که مطرح میکند در رابطه با نارساییهای قانون کار در این حوزه است: «قانون کار در این باره خیلی واضح و روشن نیست. مثلاً شغل همه کارگران یک چاپخانه، جزو مشاغل سخت محسوب نمیشود و فقط كار كارگران ماشينچي از سوي وزارت كار و امور اجتماعي بهعنوان مشاغل سخت و زيانآور در نظر گرفته شده است و در اين صورت ۱۰ سال زودتر بازنشسته ميشوند. توجیهی هم که هست این است که همه کارگران در معرض آسیبهای دستگاه ها و مواد شیمیایی نیستند و فقط آنها که پای دستگاهها و با مرکب کار میکنند سختی کار دارند و این در حالی است که همه کارگران چون در یک فضای بسته کار میکنند به هر حال دچار مشکلات ناشی از مواد شیمیایی میشوند». به این فکر میکنم که کارگران چاپخانه به خاطر فشارهای سخت فیزیکی بیش از دیگر کارگران حتی، به ورزشهای منظم نیاز دارند. میگوید: «البته ما که اوقات فراغتی برای ورزش نداریم، اما در اینباره هم چاپخانههای دولتی و خصوصی داستان متفاوتی دارند. یادم هست در تهران که کار میکردم کارگرانی را که در چاپخانههای دولتی کار میکردند، هفتهای ۹ ساعت برای ورزش میبردند و هر کس به فراخور علاقه و شرایط فیزیکیاش ورزشی که میخواست را انتخاب میکرد. جالب اینکه این ۹ ساعت برای آنها جزو اضافهکاری هم محسوب میشد. یعنی اضافهکاری ورزش در قانون کار چاپخانهها هم گنجانده شده. ولی در چاپخانههای خصوصی اصولاً کارفرما نظر شخصی خود را دخالت میدهد و کمتر اتفاق میافتد کارگران را به ورزش ببرند و اضافهکاری هم بدهند. کارگر هم باید سرش را پایین بیندازد و دم از قانون نزند و الا کارفرما میتواند بهراحتی به او بگوید که خوش آمدی».
پلهها را بالا میآیم. سرم پر از صدای تق تق و هن و هن و سرسام و دغدغههای مختلف کارگران چاپ است. فقط چند ساعتی را در چاپخانهها سپری کردهام. آنها چگونه عمری را آن پایین میگذرانند؟
No Comments